مختومقلی فراغی، حکیم تیلیم خان و فرهنگ مشترک/ اسدالله امیری

مدتها بود به دنبال فرصتي بودم تا ديوان حضرت مختومقلي[۱], شاعر بزرگ ترکمن, را که سال ۸۶ در نمايشگاه کتاب تهران از غرفه انتشارات مختومقلي فراغي گرگان تهيه کرده بودم مطالعه نمايم. تا اينکه در مهرماه ۸۷ فرصت مسافرتي ايجاد شد تا در سواحل زيباي درياي خزر و ديار مختومقلي تفألي براين ديوان محترم بزنم. تفأل از آن جهت که امکان مطالعه عميق آن ديوان پربار در چند روز ميسر نمي باشد.

اولين چيزي که با ديدن درياي خزر توجه مرا جلب نمود، نام آن و اهميتي که اين دريا براي جهان ترک دارد بود. گذشته از نام دريا که برگرفته از نام قوم ترک خزر مي­باشد، اين دريا دنياي ترک و فرهنگ آن را به دو قسمت شرقي و غربي نيز تقسيم مي­کند. چنانچه روايت قهرمان اساطيري ترکها، کوراوغلو، به دو روايت شرق و غرب درياي خزر نقل شده است (در روايت غربي به نام کوراوغلو و در روايت شرقي به نام گوراوغلو معروف مي­باشد)[۲]. از پنج کشور حاشيه اين دريا ۳ کشور داراي زبان رسمي ترکي(آذربايجان، ترکمنستان، قزاقستان) و در دو کشور ديگر (ايران و روسيه) در حاشيه اين دريا ترکها و ترکمنها زندگي مي­کنند. و نيز در سواحل غيرترک­نشين ايراني اين دريا نيز به نامهايي نظير خزرآباد، چيلک، کلاچاي و … که منشأ ترکي دارند برخورد مي­نماييم.

با مطالعه ديوان مختومقلي، گويي ديوان تيليم­خان را مطالعه مي­کنيم: حکمت­ها، پندها، جهان­بيني و از همه مهم­تر ارادت هر دو شاعر به امام علي عليه­السلام.

مختومقلي:

قادر جبار سندن ديلاگيم کاندر

سن مني نامرده محتاج ائيله­مه

ساغ گؤزوم سول گؤزه محتاج ائيله­مه(ص ۵۲۰ و ۵۲۱)

تيليم خان:

باريلاها بودور سندن ديلگيم

اؤزويدن اؤزگه يه محتاج ائيله­مه


بو گؤزو او گؤزه محتاج ائيله­مه(حکيم تيليم­خان۲-آرشيو)

مختومقلي:

نامرد کؤفريسيندن اولسام گئچمزمن

کروان بولسام حلال ايشدن قاچمازمن

تيليم­خان:

نامرد کؤرپوسوندن گئچمه, گير سئله

اگر پوْلدان گئچمک يوٍز آساند اوْلا(حکيم تيليم خان ديواني ۱ ينجي جيلد-ص۸۲)

و بو بيتي شاه اسماعيل خطائي­له­ده توتوشدورماق اولار:

شاه اسماعيل خطائي:

گئچمه نامرد کؤپروسوندن قوي آپارسين سئل سني

ياتما توٍلکو کؤلگه­سينده قوي يئسين آسلان سني

مختومقلي:

بلبلم آه و زار چکيب

تازه گلزاردن آيريلديم

گؤزدن قانلي ياشيم تؤکوب

اول سوار ياردان آيريلديم( ديوان مختومقلي ص۲۱۱)

تيليم خان:

بوٍلبول تک افغان ائيلرم

من او گوٍلزاردن آيريلديم

اؤلدورور بو غملر مني

اوْ ماه روخساردان آيريلديم (تيليم­خان ۱ ص ۱۹۵)

مختومقولو:

اون ايکي امام بيري بيريندن سرور

يئدي ولي ياران دوتوب مددبر

مشهد قارا بابايا شيث پيغمبر

حسن حسين شاه-مردان شفا بر(ص ۹۸)

تيليم خان:

حسن و حسين دير چشميم چراغي

حضرت محمد ميندي بوراقي

آغام علي کوثر اوٍستونده ساقي

معراجين يولونا روان دييه­رلر(حکيم تيليم­خان۲-آرشيو)

مختومقولو:

قرداش و آتا آنامدان

آيريله­شيب دوغانيمدان

جدا دوشوب ائل يوردومدان

مسافر ائيلادينگ مني(ص ۱۰۶)

تيليم خان:

ازليندن اؤز ائليمده دورماديم

اؤز ائليمين من قدريني بيلمه­ديم

آيدان ايلدن نازلي ياري گؤرمه­ديم

قورخوم بودور حسرت گئدم گورا من(حکيم تيليم­خان۲-آرشيو)

مختومقولو:

اللي مينگ ييل دوران سوران بني جان

دونيادا قالمادي بيربه­بير گئتدي

يوز ييگيرمي قرن فرزند گتيره­ن

آدم حوا بيله سربه­سر گئتدي

تيليم خان:

چرخ-ي گردون بير حقه باز فلک دير

هئچ کيمينن سازيگاري اولمادي

چوخ کيشي­لر گلدي گئتدي دونيادان

چوخ کيمسه­لر ايشين باشا وارمادي (حکيم تيليم­خان۲-آرشيو)

مختومقولو:

اي يارانلار مسلمانلار

گورينگ بو حکم-داوري

که مسجدده اولتورميشدي

بير گون مرتضي علي(ص ۱۴۹)

تيليم خان:

قبول اولسون مومنلرين ديلگي

آغام علي او مردلرين کؤمگي

حسن حسين يئر و گؤگون ديرگي

گؤيلوم ايستر زين العباني گؤرم (حکيم تيليم­خان۲-آرشيو)

مختومقولو:

منم دئيه­ن قوچ ايگيده

بير مناسب يار گرکدير

عرب آت يوولي ييگيده

آلماز ذوالفقار گرکدير(ص ۱۷۶)

تيليم خان:

تيليم, شاگيردليکدن وورماگينان دم

چوْخلاري لاف ائدر کي: من اوستادم

کلب اوْلوب قاپيدان گؤتورمه قدم

اوستاد علي کيمي شير- نر گرک(حکيم تيليم­خان ديواني۱ ص۴۵)

مختومقولو(جيغالي):

کونگلار کوشکينده خيالينگ خاني

اولاد-هنکاره منگزار حکملي

عاشق چکر نالاني

ياسه سالار لالاني(ص ۱۹۴)

تيليم خان:

صحيفة عشقين درسين آلانلار

ختم ائدر بير به بير آياسين گؤزلر

عاشيق آياسين گؤزلر

اوْخور آياسين گؤزلر(تيليم خان ص۲۱۴)

مختومقولو:

منگلي خانم قولون ديشلاب

بيزدن که اويات ايلايور(ص ۲۰۳)

يا

منگلي جانه اوت سالار

اووي جسميمده قالار

مختومقولو اويالار

منينگ صاحب جماليم(ص ۲۴۶)

تيليم­خان:

داد آغالار ياردان اؤترو

بي­قرارام موٍسلمانلار!

صاباح- صاباح يوْللار اوٍسته-

اينتيظارام موٍسلمانلار!(تيليم­خان۱ ص ۱۷۵)

مختومقولو:

اي يارانلار مسلمانلار

جبرده بولمه­لي اولدي

نئچه زحمت چکن جانلار

جفاني گورمه­لي اولدي(ص ۲۳۰)

تيليم خان:

گؤيول نئجه آغلامازسن

جانانيم گئتمه­لي اوْلدو

دان يئلي نامه گتيرمز

غوربته يئتمه­لي اوْلدو(تيليم­خان۱ص۲۰۶)

مختومقولو:

آدم اوغلو آواره­دور عاصي­دور

بير سوز دئسنگ ياخشي اره بسيدور

آلقيشي کوب آلسانگ ايشينگ اونگ بولار(ص ۳۱۵)

تيليم­خان:

آدام اوْغلو جبري, گلمز حئسابا

ميراثخورلار اوٍچون دوٍشر عذابا

حريص­لر بايقودور, دوٍنيا خارابا

بايقو اوچوب گئدر ويرانا قالار(تيليم­خان۱ ص۱۰۸)

جيحون بيله بحر-خزر آراسي

چول اوستوندن اوسر يئلي تورکمنينگ

گل غنچه­سي قره گوزيم قره­سي

قره داغدان اينر سئلي تورکمنينگ(ص ۲۲۵)

از اين نمونه اشعار مي­توان در دوانين مختومقلي و تيليم­­خان به وفور يافت که شباهت­هاي زيادي در مضمون و لغات دارند. طبق الگوهاي شعري آشيق­ها، در اشعار مختومقلي “دئييشمه”هاي وي با دولت محمد آزادي را مي­توان با دئييشمه­هاي تيليم خان و آوالي غيبعلي، مباحثه زمين و آسمان و “مباحثه مؤو و قويون” اشعار به صورت سوال-جواب در شعر تيليم­خان تطبيق نمود. البته در ادبيات ترکي دئييشمه (مشاعره) جايگاه خاص خود را دارد مانند: دئييشمه­هاي “خسته قاسيم و لزگي احمد, “دده يادگار و آشيق رضا بهاري” و ….

با مقايسه اشعار حکيم تيليم­خان و مختومقلي فراغي اگر نتوانيم اثبات کنيم که تيليم­خان اشعار مختومقلي را مطالعه نموده و بر آنها نظيره نوشته است، به طور قطع مي­توانيم بگوييم که هر دو از يک فرهنگ مشترک متأثر گشته­اند. يکي از محققان معاصر در اين مورد مينويسد: ” رد پاي سه شاعر بزرگ ترک در شعر تيليم‌خان ديده مي‌شود. اين سه شاعر عبارتند از يوسف خاص حاجب سراينده منظومه قوتادغو بيليگ، خواجه احمد يسوي و سيد عمادالدين نسيمي. مختومقلي رگه‌هايي از عرفان و سوز يسوي را در خود دارد اما شعر تيليم‌خان و خسته‌قاسم بيشتر برشي از زندگي مردمان عادي هستند که به مقتضاي جواني گناه مي‌کنند و عاشق مي‌شوند و سپس تائب و رستگار مي‌گردند، غرور جواني و ضعف پيري و بعد از آن مسئله مرگ و پرسش نکير منکر، اگر چه از نظر کمي ادامه خواجه احمد يسوي است و ليکن ديگر شهود عرفاني در وي راه ندارد. البته اين مسئله طبيعي است چرا که چند قرن قبل از تيليم‌خان و خسته‌قاسم شعر عرفاني از شرق رفته بود و ديگر در شعر فارسي هم از شعر عرفاني به آن معنا که در عطار و مولانا وجود دارد خبري نبود.” (يادنامه حکيم تيليم خان صص ۹۶-۹۰- مقاله سيبي ميان دو آينه-سيد حيدر بيات)

تيليم­خان در اشعار خود به تورکمن و تورکمان بودن خود اشاره نموده و اصالت خود را تورکمن يا تورکمان مي­داند:

تيليم خان اصلي تورکمانام

حق گوناهدان ائيله­سين بوش

يا:

بو تورکمن تيليمين غوغالي باشين

آخير سالار مين بلايه گؤزلرين

هر چند بنا بر نظر مرحوم پروفسورمحمدتقي زهتابي ملت تورکمن غير از تورکماني است که تيليم خان خود را منسوب به آن مي­داند و تورکماني که تيليم خان از آن ياد مي­کند طايفه­اي از ترکها بوده و امروزه در مناطقي نظير شهر کرکوک عراق نيز زندگي مي­کنند و زبانشان ترکي آذربايجاني است در حالي که ترکمن­ها در کشور جمهوري ترکمنستان و مناطق و استانهاي خراسان شمالي و گلستان ايران(ترکمن صحرا) زندگي مي­کنند.

نکته جالب ديگري که تيليم­خان و مختومقلي را به هم نزديک مي­کند اين است که در ايران مناطقي به نام اين دو بزرگوار نامگذاري شده­اند: تيليم­خان نام دهي است در دهستان آتش­بيک منطقه نظرکهريزي مابين شهرهاي مراغه و هشترود(سرسکند) آذربايجان و همچنين نام گردنه­اي در نزديک روستاي مرغئي ساوه (مابين روستاي سنگک و ييلاق آسگين اوباسي) و مختومقلي نام بندري است در شرقي­ترين ساحل درياي خزر در خاک ايران، درست نقطه قرينه شهر آستارا در ساحل غربي دريا. همچنين مردم ترکمن همه­ساله در هفته آخر ارديبهشت ماه در آق­توقاي ترکمن­صحرا به احترام مختومقلي گردهم مي­آ­يند و مردم آذربايجان نيز همه­ساله در آخرين جمعه تيرماه در مراغه(مرغئي) ساوه به احترام تيليم خان مراسم برگزار مي­نمايند.

استاد اسدالله رحيمي مرداني محقق شيرازي از ديار مأذون قشقايي در سخنراني خود در پنجمين مراسم حکيم تيليم­خان در روستاي مرغئي ساوه در تاريخ ۲۶/۴/۸۷ چهره مردم مرغئي را مانند ترکمن­ها و لهجه آنان را شبيه ترکان قشقايي دانست. دکتر آراز محد سارلي در عنوان مقدمه ديوان مختومقلي مي­نويسد: مختومقلي فراغي متفکر بزرگ ايران و توران.

با توجه به مطالب عنوان شده و اينکه اشعار شعرايي مانند خسته قاسيم، شاه اسماعيل خطائي، دوخارخانلي عباس, مأذون قشقايي و …. همانند تيليم­خان در مناطق قم و ساوه و همدان و اراک و .. گستردگي دارند، مسأله محيط فرهنگي مشترک وجهه ملموس­تري به خود مي­گيرد. تا جاييکه آشيقهاي مناطق ساوه و همدان در ساليان قبل براي زيارت مزار خسته قاسيم به تيکمه­داش مي­رفته­اند. (مجله وارليق-تهران-شماره­هاي ۷۷و۷۸-مهرو آبانماه ۱۳۶۴-ص۴۶).

به نظر بنده مي­توان ادبيات منظوم ترکان ايران را با نمايندگان ذيل که تشکيل مربعي را ميدهند در نظر گرفت:

مختومقلي فراغي، خسته قاسيم، حکيم تيليم خان و مأذون قشقايي. البته با افزودن نامهاي بزرگي چون شاه­اسماعيل خطايي، آشيق رضا بهاري، حسن اوغلو اسفرايني، استاد شهريار, دهقان ساماني و … ميتوان مربع را به مخمس و مسدس و … تبديل نمود.

—-

[۱] - ديوان مختومقلي به کوشش اراز محمد سارلي- انتشارات موسسه فرهنگي و انتشاراتي مختومقلي فراغي-گرگان ۱۳۸۶

[۲] - ماهنامه بايرام زنجان شماره ۱۵-شهريور۸۷


منابع:

۱- ديوان مختومقلي به کوشش آراز محمد سارلي- انتشارات موسسه فرهنگي و انتشاراتي مختومقلي فراغي- گرگان ۱۳۸۶

۲- حکيم تيليم خان ديواني- بيرينجي جيلد- توپلايان: اسدالله اميري-انتشارات نويد اسلام- قم- ۱۳۸۶

۳- تيليم خان حياتي و ياراديجيليغي-دوکتور م ت زهتابي و دوکتور علي کمالي- نشر اختر- تبريز- ۱۳۸۲

۴- يادنامه حکيم تيليم خان- حاضيرلايان: اسدالله اميري- انتشارات نويد اسلام- قم- ۱۳۸۷

۵- مجله وارليق- تهران

۶- ماهنامه بايرام-ساي ۱۵-زنجان

۷- ديوان عاشيق رضا بهاري- انتشارات مکنون-گردآورندگان: جواد نوري و سعيد جليلي هنرمند- شهر بهار همدان-۱۳۸۶

تأملی در نام طایفه حکیم تیلیم خان/ سید حیدر بیات

واژه قاراخان، تيمور و آسقين

قاراخان(نام پدربزرگ تیلیم خان): ترکيب دو واژه قارا به معناي بزرگ و خان به معناي خان و بزرگ قوم است. اين واژه يکي از متداول‌ترين واژه‌ها در ادبيات سياسي ترکان بوده است. چنانکه يکي از بزرگترين حکومت‌هاي ترکان بعد از اسلام حکومت قراخانيان يا آل افراسياب بوده است که آثار گرانسنگ ترکي ميانه از جمله ديوان لغات الترک، قوتادغو بيليغ، چهار ترجمه از قرآن کريم به زبان ترکي و... در زمان آنان نوشته شده است.

واژه قارا به صورت پيشوند نام‌هاي جغرافيايي در ايران وجود دارد و باز متاسفانه در ترجمه فارسي به سياه ترجمه مي‌شود. در صورتي که معناي قاراچاي رود بزرگ و قاراداغ به معناي کوه بزرگ است نه رود سياه و کوه سياه. نخست اينکه هيچ ضرورتي براي اين تغيير و ترجمه وجود ندارد و دوم اينکه اگر کسي مي‌خواهد ترجمه کند بايد زبان مبدأ را بداند.

تيمور(نام پدر تیلیم خان): يکي از نام‌هاي قديمي ترکي است که در متون بسياري مي‌توان آن را ديد و در لغت به معناي آهن و مجازا مرد مقاوم و شکست‌ناپذير است و در تاريخ به صورت تمر، تيمر، تيمور و ... ثبت شده است. همچنين نام چندين تن از شخصيت‌هاي تاريخي جهان اسلام است. براي مثال «احمد بک تمر» (احمد بيگ تيمور) نام يکي از محدثان و راويان ترک نسب اسلامي است. (ذيل تاريخ بغداد ج 16ص 106) و نام امير تيمور که براي عموم ايرانيان نامي آشناست. بد نيست که در باب امير تيمور به نکته‌اي مهم اشاره شود و آن اينکه در تواريخ قديم از وي به عنوان امير تيمور و امير تيمور گورکان ياد مي‌شد اما در قرن اخير همه او را به نام تيمور لنگ مي‌شناسند. اين نکته ريشه در ترک‌ستيزي محافل تاريخ‌نگاري ايران معاصر دارد که به تخريب و تحقير شخصيت‌هاي تاريخي ترکان مي‌پردازند. درست است که کارنامه امير تيمور به عنوان يک پادشاه، امروزه قابل دفاع نيست، چنان که کارنامه کورش، يزدگرد، طغرل، نادرشاه و رضا شاه نيز قابل دفاع نيست. اما چرا تحقير و توهين تنها دامنگير شخصيت‌هاي تاريخي ترکان اين مرز و بوم مي‌شود؟ چرا در ميان اينهمه سلاطين و امرا که به ايران حکومت کرده‌اند تنها نام کريم خان زند غير ترک مطرح مي‌شود. چرا حتي نام يک کوچه يا خيابان به نام سلاطين ترک نيست؟ اما بازار وکيل و پل کريم خان زند و مسجد وکيل همچنان به نام خود باقي هستند؟ شوربختانه اين در صورتي است که بسياري از مساجد جامع قديمي در زمان ترکان سلجوقي ساخته شده است و اينکار بعدها در زمان صفويان و قاجاريه نيز ادامه يافته است.

اما در باب امير تيمور، کارنامه او اگر در ديگر جاها چون و چرا داشته باشد, در زمينه دفاع از هويت تاريخي ترکان، قابل دفاع بلکه لايق تقدير است. خاندان تيموري از بزرگترين حاميان زبان و ادبيات ترکي بوده‌اند. ترکي در امپراطوري تيموري زبان رسمي بوده است با اينهمه به زبان‌هاي ديگر نيز بها داده مي‌شد. فرامين حکومتي امير تيمور علاوه بر ترکي به عربي، مغولي و فارسي نيز صادر مي‌شده است.                  (کوراوغلو در افسانه و تاريخ) .

در کتابخانه آيت‌الله مرعشي قم، نسخه‌اي به نام معروف اللغات وجود دارد که مولف وي از طرف پدر به امير تيمور گورکان و از طرف مادر به ابوالخير نقشبندي ترکستاني مي‌رسد. وي در آنجا مي‌نويسد:

«و بايد دانست که همه نسل تيموريه را دانستن زبان ترکي عموما ضرور است. اما اين‌عاصي را خصوصا بلکه از اهم مهمات و لابدي، مانا که از بزرگان خود سماع دارم که هر که از خاندان گورکانيه و يا نقشبنديه باشد و آن کس از زبان ترکي بهره‌اي نداشته باشد او را ننگي عظيم است! بلکه بزرگان را در نسل وي شکي بهم رسد.»

(فهرست نسخه‌هاي خطي ترکي کتابخانه آيت الله مرعشي، ص 255)

خود امير تيمور نيز آثار خود را به زبان ترکي نوشته است. تزوک تيموري (توزوک: دوزوک؛ نظامنامه) تاليف امير تيمور يکي از آثاري است که ترجمه فارسي آن به دست ما رسيده است. اما از اصل ترکي آن خبري در دست نيست. ابوطالب حسيني تربتي به گفته خودش اين کتاب را در کتابخانه "جعفر خان" حاکم يمن به دست آورده است و آن را براي شاه‌جهان امپراطور مغولي هند به نام ملفوظات صاحبقران به فارسي ترجمه کرده است. مرحوم آقا بزرگ تهراني در کتاب ارزشمند الذريعه عبارات بسيار تندي در مورد مترجم اين کتاب به کار برده است و معتقد است که اين کتاب را کسي نديده است و جعل مترجم است. (الذريعه ج 22 ص 217و ج 25 ص 108). نگارنده از قضاوت و لحن آقا بزرگ تهراني بسيار در شگفت است. نخست اينکه کتاب‌هاي بسياري هستند که ترجمه آنها به دست ما رسيده است اما از اصل آنها خبري نيست. براي مثال کتاب تاريخ قم يکي از تواريخ معتبري است که تنها ترجمه‌ جلد اول آن به دست ما رسيده است و خبري از اصل کتاب نيست. يا کتاب‌هايي هستند که در کتابخانه‌هاي غرب موجود هستند که مرحوم آقا بزرگ به فهرست همه آن کتابخانه‌ها دسترسي نداشت. اما نکته‌ بسيار مهم که مؤلف بزرگ الذريعه از آن غافل مانده است، اصرار امير تيمور به استفاده از خط اويغوري است. اسکندر بيک ترکمان در تاريخ عالم آرا در باب اينکه آيا امير تيمور با شيخ صدرالدين فرزند شيخ صفي ديدار کرده است يا با خواجه علي نوه او؟ معتقد است که امير تيمور با خواجه علي نوه شيخ صفي ديدار داشته است. چرا که در ميان دفتر وقفي دربار تيموري شرح کرامات خواجه علي به خط قديم مکتوب است و گويا اين قرينه‌اي به ملاقات امير تيمور و خواجه علي است. اين دفتر در زمان حمله جنگجويان قزلباش به دست آنان مي‌افتد. عبارت عالم آرا چنين است.

«و در دفتر وقفيه نيز به خط قديم موشح به آل تمغاء مغولي و علامت مهر امير تيمور در سفر بلخ درحين تسخير قلعه ‌اندخود به دست غازيان افتاده بود...»         (تاريخ عالم آرا، ص 12)

مراد اسکندر بيگ از خط قديم همان خط اويغوري است. بديهي است که خط اويغوري بعد از امير تيمور کاربرد خود را از دست مي‌دهد و آثاري که به اين زبان نوشته‌اند ناشناخته مي‌مانند و از اين رهگذر آسيب جدي به گنجينه ادبيات ترکي وارد مي‌شود و آثار بسياري به دست ما نمي‌رسد. گفتني است که در قديم بسياري از نسخه‌ها از طريق استنساخ دست به دست مي‌گشتند و وقتي خط اويغوري متروک مي‌شود بازار استنساخ آن نيز متروک مي‌شود و با آسيب ديدن اصل نسخه‌ها، نسخه ديگري وجود ندارد که باقي بماند.

آسقين(نام طایفه تیلیم خان): واژه آسقين به احتمال زياد صورت فاعلي واژه آسقي به معناي سود، فايده و درآمد است. که در متون کهن از جمله قوتادغو بيليغ، ديوان لغات الترک و عتبه الحقايق به صورت آسقي و آسيق کرارا استعمال شده است. اگر اين واژه را صورت فاعلي کلمه آسقي بدانيم به معناي سودمند و پردرآمد خواهد بود. نمونه‌اي از استعمال واژه آسيق در عتبه الحقايق:

بيليک‌گا حق سؤز تانيق‌سيز ايرور
آنا پند نصحيت آسيق‌سيز ايرور

 

(عتبه ص 29)

و آسيق‌سيز جدل هم مزاحدان ساغين (عتبه ص 52) يعني: از شوخي و جدل بي‌فايده بپرهيز.

در قوتادغو بيليغ نيز به ابياتي بر مي‌خوريم که کلمه تيليم و آسقي هر دو استعمال شده‌اند:

تيل آسقي تيليم بار ياسيما اؤکوش
آرا و گديلور يئل آرامينگ سووش

 

(قوتادغو بيليغ ص 177)

ترجمه: زبان سود بسيار دارد ليکن ضررهايي هم دارد. تيليم در اينجا به معناي سود آمده است.

برگرفته از کتاب یادنامه حکیم تیلیم خان- حاضیرلایان: اسدالله امیری- انتشارات نوید اسلام-قم ۱۳۸۷

تأملي در باب نام حکیم تيليم خان/ سید حیدر بیات

برگرفته از کتاب "یادنامه حکیم تیلیم خان"-حاضیرلایان: اسدالله امیری- انتشارات نوید اسلام- قم- ۱۳۸۷

تنها شعر تيليم‌خان نيست که ريشه در هزاره‌هاي دور دارد، نام تيليم‌خان و نام طايفه‌ او آسقين و نام پدر او تيمور و همچنين نام پدر بزرگ او قاراخان همگي واژه‌هاي کهن ترکي هستند که پرداختن به آنها هم از باب مسائل تاريخي و زبانشناختي و هم از باب تفنن براي يک ترکي پژوه حائز اهميت است.

تيليم در لغت:

واِژة تيليم که اکنون از پهنه لغت ترکي تقريبا در حال رخت بربستن است و در نقاط معدودي بکار برده مي‌شود، درآثار مربوط به ترکي ميانه بسامد بسيار بالايي دارد. نگارنده به متن اصلي ديوان خواجه احمد يسوي يکي از آثار مهم چهارگانه يا کتب اربعه ترکي ميانه دسترسي ندارد، اما به سه اثر ديگر دسترسي دارد. در هر سه اثر نام تيليم بسامد بالا بلکه بسيار بالايي دارد. معناي لغوي تيليم به معناي: زياد، هميشگي، دائمي، بسيار، فراوان، کثير، بسيار زياد، و... آمده است. و تقريبا معادل واژه کوثر عربي است. اگر چه لغتنامه نويسان زبان عربي از جمله راغب اصفهاني معناي هميشگي را در مقابل لغت کوثر ننوشته‌اند اما چون در قرآن کريم مقابل واژه ابتر آمده است معناي هميشگي و لاينقطع از آن مستفاد مي‌شود.

 

الف: قوتادغو بيليغ: واژه تيليم در آن کتاب 66 بار به صورت تيليم، 6 بار به صورت تيليم‌بول، 2 بار به صورت تيليم‌ده و 3 بار به شکل تيليم‌رک و در مجموع 77 بار تکرار شده است که بسامد بالايي است.                                                           (Kutadgu Bilig III, 434)

ب: ديوان لغات الترک: در اين کتاب نيز 39 بار به در ميان مثلها و شعرها تکرار شده است.                                                            (Divanü Lügat-Türk dizini, 596-597)

ج: عتبه الحقايق: در اين کتاب نيز کلمه تيليم دو بار آمده است است. با توجه به حجم کم کتاب بسامد مناسبي محسوب مي‌شود.

تيليم باشي ييدي بو سؤز ديل‌ بوشو
آوجو کتورسه ارني تيلين بيل بو ايل

 

 

(عتبه الحقايق ص 33)

 

ترجمه: سخن ياوه سرهاي بسياري را بر باد داد؛ برحذر باش بر کسي زخم زبان نزني.

واژه تيليم در اينجا به معناي "بسيار" آمده است. تيليم باشي ييدي: يعني سرهاي بسياري را خورد.

گفتني است که در هر سه متن فوق اين واِژه به صورت تئليم نوشته شده است. شايد همين هم موجب شد که مرحوم دکتر علي کمالي و پروفسور زهتابي اين واژه را به اين صورت بنويسند ليکن واژه‌هاي هر زباني به مرور زمان دچار تغيير آوايي و حتي حرفي مي‌شوند که بايد به اين مسئله گردن نهاد. براي مثال کلمه آل به معناي جن که امروزه در ترکيب آل آروادي کاربرد دارد در ديوان لغات الترک به صورت ييل آمده است. يا کلمه بالتا به معناي تبر در قوتادغو بيليغ به شکل بلتو نوشته شده است. طبيعي است که ما نمي‌توانيم واژه‌ها را مثل هزار سال پيش استعمال کنيم و مرجع استعمال هر واژه‌اي براي ما استعمال اهل لسان يا همان مردم کوچه و بازار است. چون واژه تيليم امروزه در قم، ساوه و حتي شبستر و تبريز به صورت تيليم استعمال مي‌شود لاجرم شکل تثبيت شده و مورد قبول اين واژه همين استعمال خواهد بود.

واژِه تيليم در اين روزگار

همانگونه که اشاره شد واژه تيليم‌ اکنون بسامد بسيار کمي در زبان ترکي دارد. به گفته آقاي گونئيلي در منطقه شبستر اين عبارت در جمله «اوشاق بير تيليمه آغلير: بچه يکسر مي‌گريد» به کار مي‌رود. همانگونه که مي‌دانيم در قرن حاضر به علت محدود شدن زبان ترکي از سوي نهادهاي رسمي ضربه‌هاي سنگيني بر پيکر اين زبان وارد شده است و برخي از کلمه‌ها تنها در يک ترکيب و جمله‌خاصي استعمال مي‌شوند و دامنه استعمال خود را به جهت هجوم لغات بيگانه از دست داده‌اند. نگارنده در سلسله ‌مباحثي با عنوان «ديل حاقدا قيسا يازيلار» از دوسال پيش بحث‌هاي متعددي پيرامون اين مسئله در وبسايت آلمايولو مطرح کرده است که علاقمندان مي‌توانند به آنجا رجوع کنند.

همچنين در ميان شاهسون‌هاي قم نام تيليم به عنوان نام پسر هنوز مرسوم است. فاميل خانواده‌هاي چندي هم تيليمي است که مع الاسف به علت غلط نگاري ثبت احوال به صورت تليمي و تعليمي تلفظ مي‌شود.

 

قاراقانلی الیاس امیر حسنی

بوگون زرندیه و دونن ساوایا تابع اولان قاراقانین مرکزی اوستانیندا اولان بؤلگه ده باشقا ولایتلره تابع اولانلار کیمی چوخلو شاعیر، آراشدیریجی و آشیق یاشاتماقدادیر کی تأسوف له ایندی یه کیمی تانینماییبلار. بو گون مرکزی اوستانیندا زرندیه شهرستانینا باغلی اولان قاراقان بؤلگه سینده اونلارجا اؤز کولتورونه باغلی اولان اینسانلاریمیز دان بیریسی سایین الیاس امیرحسنی دیر. الیاس بی قاراقانین رازقان شهرینده دونیایا گلمیش، بؤیوموش و تحصیلاتیندا همان بولگه ده بیتیرمیش دیر. او ایندی تهراندا اؤیرتمن دیر. هم شعر دئیه ر، هم نثر یازار.حکیم تیلیم خان بئشینجی قورولتاییندا(۲۶/۴/۸۷ تاریخینده) مرغئی ده بیر مقاله ایله چیخیش ائتدی کی مقاله سی بو وبلاگدا  یاییملاندی. بوردا بیز بیر شعر بیله لریندن سایین اوخوجولارا سونوروق:

عاشیق

دفتر عشقی آچگینان

منیم آدیمی یازگینان

سؤز سؤز آچار سؤز گؤز آچار

منیم سؤزومه باخگینان

عاشیقلارون آل چاغییام

گؤزل لرین توپراغییام

بئش گون و اون گون بورادا

بو دونیانون قوناغییام

قارقار سویی ایچمه لی دیر

ایمام- اول علی دیر

هرکس اونا دوشمن اولا

یقین بیلین کی دلی دیر

بؤیوک داغا گئدن مارال

اوزونده وار اؤپمه لی خال

کیرپیکلر اوخ قاشلار کمان

منیم حالیمدان خبر آل

کیچیک داغا چیخن گلین

قوی اورگیم باشا الین

تهرانا گتمه ایستی دیر

گل بورج بیخی چوخدور سرین

مجید باغونون اریگی

ازناو یولونون گدیگی

اوغولادی دادام پولون

---------------------

سوچیخیری آق قالادان

رازقانلی ائوی آبادان

مشکله دوشدوی هرزمان

چاغور علیینی اوجادان

گدیک باشی کیچیک چومن

یورولمویای اکین بیچن

داواری گتیر یاناش اول

نوش جانویه چایی ایچن

رحمت سنه حسن دایی

یئری بوشدور آخشام چاغی

رازقانی بایاع وررلر

سن اولمویای کیشی هانی

 علی قرا مزرعه سی

زرتشتی لار جمجمه سی

ادون درماغا گدردیک

باغور مشه نی دره سی

شورا---------------------

----------------------------

---------------------------

-------------------------------

 

 

 

اسکندر خان مغازه سی

هم دوزی وار هم شیره سی

اوزی بؤیوک خان نوه سی

توزلودا وار مزرعه سی.

شعرین قایناغی: http://tozli.blogfa.com/

اوستاد فتحعلی واشقانی فراهانی اراکی- هنرمند خطاط از ترکان خلج/ اسدالله امیری

استاد فتحعلی واشقانی

متولد سال ۱۳۰۸ شمسی در واشقان(فراهان اراک)

برگرفته از کتاب آيت مهر
آثار خوشنويسي استاد فتحعلي واشقاني فراهاني
موسسه فرهنگي نشر رامين
1385
تهران

 منیم ان چوخ سئودیییم قرآن آیه لریندن: آیت الکرسی

اومیدیم وار سنه الله

حیدر بابا دونیا یالان دونیادی...

میرعلی تبریزی مخترع خط نستعلیق.

با تشكر از محقق خلج زبان آقاي عبدالله واشقانی فراهانی که کتاب مذکور را در اختیار بنده قرار دادند.

ساوانین قیز قالاسی

 بو قالا داشلی قالا

جینقیللی داشلی قالا

قورخورام یار گلمه یه

گؤزلریم یاشلی قالا

قردین و سورخادئی کندلری آراسیندا قاراچای اوستونده تاریخی بیر کؤپرو

 ساوانین قیز قالاسی

حکیم تیلیم خان و تورکمان محموددان نئچه شعر/ اسدالله امیری

حکیم تیلیم خان:

۱

فضل و فضيلتين خياله گيرمز

قاليبدير سرگردان عاشيق- شئيدا

ائيله­مز پئيدا

 

پيدا همين بودور عدم ده گيلسن

غرق-تفکرم اولماي هويدا

دئمک اولماز لا

 

لا دئييلمز عالم دولو فيکيردير

سبحان بير دير بو ظاهر و باطن دير

بو نئجه صنعت دير بو نئجه سيردير

بي پرگار دولانير چرخ-معلا

اولوبدور برپا

 

برپا ائتدين نئجه اي نور-مطلق

يئري يئددي گوگون اوسته معلق

کتاب-فضليندن بير ربع- ورق

مقدور اولماز اوخوماغي موجودا

کيم ائيلر جدا

 

جدا اولماز ذره کار گردونون

نار جنت تقوا ابليس دونون

خلاصه کلام کن فيکونون

قرار وئرمک اولماز سنه ابتدا

يا غير ادا

 

اداي قدرته عقل قاصردير

بير باشدا تلخ ترش و شيرين و شوردور

نه پاييز  ياي باهار نه زمحريردير

احسن هواسي جمع اي زهي صودا

هميشه دودا

تودادور دولانور اساس دور قائم

نه اول دير نه آخيردير نه دائم

تيليم دئيه­ر نه پئيدا دير نه نائيم

زهي قدرت زهي سبقت اي خدا

جان سنه فدا


 ۲

 

"بسم الله" اوخودوم "رحمان الرّحيم"

"انّا انزلناه في ليله القدر"

حق نازيل ائيله دي قدر گئجه سي

"وما ادريک ماليله القدر"

 

مين آيه برابر شب-قدردير

غير-شب ده اولدوز اولسا بدر دير

او گئجه نين آدي شب-قدر دير

صلّ علي شرف-"ليله القدر"

 

"خير من الف شهر" من " تنزل"

الملائکه و الروح " ملک لر دليل

"فيها باذن" قدرت-خداي جليل

مکمل چارده مثل-ماه-بدر

 

"ربّهم" ورد ائيله چکمه يه سن زجر

"من کل امر" اوخو تا تاپاسان اجر

"سلام هي حتي مطلع الفجر"

هر گئجه دن زيياده دير اونه قدر

 

به حرمت-ائمه دو جهانه شاه

ذرّه کرمييندن  احسان ائت الله

تيليمين عرضين ائت قبول-درگاه

تير-اجابته هدف اولسون صدر

۳

هر نادانينان معرکه

قورونجا قورماسان يئگدير

گوهري سنگ-خارايه

وورونجا وورماسان يئگ­دير

 

دري­لر گيرمز مزاره

صد غنيم اولماز هزاره

مطاعين کساد بازاره

ساتينجا ساتماسان يئگ­دير

 

صرافدان ايسته داناني

آشنا بيلمه بيگاناني

فتنه انگيز نشاناني

وورونجا وورماسان يئگ­دير

 

کاميل عقلين گرک سرده

گستاخ دولانما هر يئرده

حورمتين اولمايان يئرده

دورونجا دورماسان يئگ­دير

 

گوٍل رفيق ائيلمز خاري

تيليم قورما بو پرگاري

حلال اولمويان شکاري

وورونجا وورماسان يئگ­دير

۴

اساسا یئتنی کرم ائيله ييب

او مجمع اونیی او لنگريدور

صراف دگيل هاردان سرانجام ائديب

بيزه لوطف ائيله ييب او لنگريدور

 

هر مردلرين قاپيسينا يئري سن

اؤزون اوچون آچگينان بير يئري سن

مجليسلرده تانيگينان يئريي سن

دئمه سينلر کي سن اولان گري دور

 

قدمين باس ارکانه سن يولا سن

نولار مگر پر و بالين يولا سن

هر کيمينن گئدر اولسان يولا سن

ساليب گئدمه دئسين او لنگريدور

 

هر کيم تانير آی اصليني آفرين

اونا يوزمين آفرين و آفرين

سخي اول سن گؤرن دئسين آفرين

دئمه سين قيتميردن اولان گري دور

 

مردين دامانينه چال سن الي سن

آياق چکمه گر دوتماز سن الي سن

مقيد اول “تئليم” چاغير علي سن

زمين و آسمان او لنگريددور

۵

مکرر ائيله بسم الله

نام- سبحانه يازموشلار

ابتداي- کلام الله

ازل قرآنه يازموشلار

 

نبوت گؤنده­ردي کسمين

ختم–نبي قيلدي رسمين

محمد مصطفي اسمين

طاق-آسمانه يازموشلار

 

بيل وکيل- کارخانه­ني

دئيه­رلر شير- يزداني

اوخو انّا فتحناني

شاه- مردانه يازموشلار

 

اوخورلار لؤلؤ المرجان

اَلخلق الانس و الجان

الرّحمن علّم القرآن

ذکر- خضرانه يازموشلار

 

تميز وئرن خِيره شره

منصب وئرن هر بشره

تيليمي اربع عشره

کلب- آستانه يازموشلار

 
۶

فضل و فضيلتين فرق ائتدي عارف

فعيلاً فاعلاً ائيله دي شفّاف

فاضل-افضل سن فرشته معروف

فيض-تکلّوفون مانند- رفّاف

 

فاعيل مفعول چشم-رديفي دو رف

فوج فوج مژگانين شکاف-هدف

فرد صحيفه افلاک-صدف

فلک تعريفييه ائيلمز کفاف

 

فصيح گفتار کليد شفه لرين قلف

فنجان فمينده قند اولي صاف تلف

فلفله مشابه مشک افشان زلف

فشار افشورينه گرکدير لفاف

 

فغفور نزاکت صرّاف-شرف

فيض-رفعتيدير صفايه اشرف

فصيل فصيل گروه گروه صف به صف

فقاره(فقرا)وافره احسان ائت رفّاف

 

فرمانفرمائي يه فرح اولور کيف

فسانه مفلسه قلمه حيف حيف

فال فرخنده سن ضعيف تيليم ضيف

فرد اصفاک اولما مهمانه صفاف

۷

کشتي شکسته لردنم

دوشموشم درياسينه من

چيخاره بحر-عوصياندان

اوٍميديم غوّاصينه من

 

دريندن وورابيلمنم(وارابيلمنم)

ايسترم گؤره بيلمنم

يادا يالوارابيلمنم

اوٍچَرم هواسينه من

 

مودام همنشينيم غمدور

خيلي مهربان همدمدور

گئدرم مطاعيم کمدور

بازاريي رواسينه من

 

آرارام سنين تک هادين

ايکي جهانين اوستادين

هر کيمسه سؤيله سه آدين

جان وئررم نواسينه من

 

دليرو صفدر- حربان

بيت-کبرياده دربان

جان و باش ائيلرم قوربان

تئليمين آناسينه من

تیليمين آتاسينه من

۸

گؤزلريمدير جيلوه گاهي سئيراني

جان اوٍستوندن گئچر يولو مهرينين

سياه زوٍلفدن بير نيشانه ايسته ديم

نيزار اولوب ساغي سولو مهرينين

 

ليلاج کيمي غمزه سالدي اويونه

سرو ريحان دئمک اولماز بويونه

بهار اولي صحرا سبزه گئيينه

يول سالا يئيلاغا يولو مهرينين

 

چاه-زنخداني زندان-مروي

اگيبدي قامتي شمشاد-سروي

خجل ائديب عندليبي تَزَروي

فصيح دانيشاندا ديلي مهرينين

 

تا باخينجا جان بدندن اوٍزولور

شيدائي عاشيقين نقشي پوزولور

دانيشاندا شهد و شکر سوٍزولور

ديل دوداق اوٍستوندن بالي مهرينين

 

اوندا ظاهير گؤردوم عشق علامتين

مژگان-خونريز و ظاهر و باطن

تيليم تک مريضه لقمان افلاطين

صدرينده روممان-کالي مهرينين

 

تورکمان محمود:

مالک ملک و ملکدور حاکم الاحکام‌دور                 واحد و معمار عالم آمرالدهر و امور

داور و دادار و دادرس‌دور دادگر                        کردگار ماسوادور ماه و مهر و مار و مور

*****

هوس گر قيلسه هر کیمسه

گتير ميدانه بسم الله

سکندر سدّي تک چيخسين

قاباق مردانه بسم الله

 

بو خبگر هر کسي گلسه

سخندان و دلير اوْلسه

اؤزون آهو صيفت بيلسه

اوْلوز ديوانه بسم الله

 

اوتورماسا اگر سنگين

اوْلور ائل ايچينده ننگين

سخن تيغين ائدر رنگين

باتارآل‌قانه بسم الله

 

نوش ائدر زهر-ترياکي

تؤکر باشينه هرخاکي

باتار بحر-غمه ياکي

دوٍشر طوفانه بسم الله

 

اوْلوبدو يخشي چون مسعود

سئويليب قلبدن محمود

ائدر حق دوٍشمنين مفقود

شه-مردانه بسم الله

ساوالی چاغداش شاعیر محمد براتی دن بیر غزل(گؤزل له مه)

الا يا ايهاالساقي گتير پيمانه گول چاغي

گولنده گول گولوستانداخمار قويما بو عشّاقي

 

صاباح كام السا گوللردن قارانقو گئتسه ديللردن

ياپيشاق يارپاق اللردن گزك بوستان­ايلن باغي

 

چيچك­لر چؤلده آچولدو غمين بنيادي آوولدو

صبا سونبوللره گولدو بزتميش لاله يئيلاقي

 

صبا گلميشدي باغلاردان خبر وئردي عاشقلاردان

دئدي كام آلماغا ياردان چتين باغلاللا بئلماغي

 

گوله بنزر ياناقلارين گؤز اوسته قوي آياقلارين

سنين غونچا دوداقلارين بازاردان سالدي قئيماغي

 

گولوستاني خزان آلسا يورك مثل-بولود دولسا

اگر غم داغ كيمي اولسا آشاق جئيران كيمي داغي

 

بولاغ باشين آليب يارپوز يورك تاب ائيلمز يارسوز

او اينچه بئلدي يا گيرسوز يوره­گيم يانديريب داغي؟